نماز  (مهدی اخوان ثالث)

باغ بود و درّه - چشم انداز پرمهتاب

ذاتها با سایه‌های خود هم اندازه

خیره در آفاق و اسرار عزیز شب، چشم من - بیدار و چشم عالمی‌در خواب

 نه صدایی جز صدای رازهای شب،

  آب و نرمای نسیم و جیرجیرکها

 پاسداران حریم خفتگان باغ، 

و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست) 

خاستم از جا / سوی جو رفتم، چه می‌آمد

آب / یا چه می‌رفت،‌هم زآن سان که حافظ گفت، عمر تو.

با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم.

مست بودم، مست سرنشناس، ‌پانشناس، امّا لحظة پاک و عزیزی بود.

برگکی کندم / از نهال گردوی نزدیک؛‌

و نگاهم رفته تا بس دور

شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده.

قبله، گو هر سو که خواهی باش.

با تو دارد گفت و گو شوریده‌ی مستی

-مستم و دانم که هستم من-

ای همه هستی زتو، آیا تو هم هستی؟


اخوان، ‌ درباره این شعر می‌گوید: « درمورد قطعه‌ی نماز همین قدر می‌دانم که چند روزی در ییلاق زاگون می‌گذراندم و خلوت و آسایشی داشتم، و مخصوصاً شبها در صمیم طبیعت محض (کوه و دره و باغ و چشم اندازهای زیبای ییلاق زاگون) انگار خود را با زمین و طبیعت و روح کاینات نزدیک تر حس می‌کردم، و در لحظه‌ای از لحظات خلوت محض و خالص و... تنهایی، آن قطعه به خاطرم خطور کرد و نوشتم.
یکی از نویسندگان، تأملی زیبا در شعر نماز از مهدی اخوان ثالث دارند، ایشان می‌نویسند: اخوان هرگز داعیه‌ی شریعت مداری و شریعت پناهی نداشته است. اما درد دین و دغدغه‌ی دینی داشته است. آن هم نه در آستانه‌ی پیری و شکستگی که تصوّر شود از فشارهای روحی یا احساس   بی اعتباری عمر و نزدیک شدن سایه‌ی همزاد آدمیزاد ( مرگ) رو به خدا آورده باشد. (نبض شعر)
این شعر حدیث نفسی است عارفانه- عاشقانه- مستانه: 
شاعر خواب زده، مهتاب زده...، افتان و خیزان در این حال وجد و جذبه « با گروهی شرم و بی‌خویشی وضو می‌کند ». برگی از نهال گردوی نزدیک می‌کند، به جای مهر نماز، « شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده » این وجد و بی خویشی و رازبینی (Vision) ادامه می‌یابد. « قبله گو   هر سو که خواهی باش ». این یکی از اوجهای این شعر است. در کتب فقهی بحث بسیاری در باب « تعیین قبله‌ی  حیران » یعنی قبله برای کسی که جهات را گم کرده است،‌ به میان آورده اند. بعضی از آنان وسواس یا احتیاط را به جایی رسانده اند که توصیه می‌کنند در چنین شرایطی، نمازگزار باید به چهارسو، و چهار بار نماز بخواند. بعضی که جسورتر یا عارف تر بوده اند، گفته اند به مدلول آیه شریفه« اینما تولوا فثمّ وجه الله » (به هر سوی که روی آرید با وجه الله رو به رو هستید) کافی است فقط یک بار و به یک سو نماز بگزارد. 
شاعر دراین احوال چندان سرخوش و سرشار از تمنّای نیایش است که از ذی القبله، به قبله نمی‌پردازد. 
اوج این شعر، سه مصراع آخر است:
با تو دارد گفت و گو شوریده‌ی مستی /  مستم و دانم که هستم من /  ای همه هستی زتو آیا تو هم هستی؟ 
شطح مصراع آخربسیار عمیق و تکان دهنده است. اگر شاعر به وجود مبدأی که همه‌ی هستی از اوست اذعان نداشت، این چنین مجذوبانه و حلّاجانه به نماز نمی‌ایستاد. سؤال و حیرت و حسرت او این است که «ای همه هستی زتو» چرا هستی ما که سرشته با نیستی است، و از نیستی سربرآورده و به نیستی هم سر فرود می‌آورد، ‌هستی نماست  و هستی تو، نیستی نماست؟ (نبض شعر با تلخیص)