عشق نماز دزدی را منقلب کرد

شبی دزدی به خانه شیخ احمد خضرویه برای دزدی رفت و بسیار گشت و هیچ نیافت. شیخ متوجه او شد و به آواز بلند گفت:ای جوان!دلو در کنار چاه است با آن از چاه آب بکش و خود را طاهر کن،وضو بگیر و به نماز مشغول شو تا فردا به تو چیزی دهم که نا امید نگردی.

دزد به دستور شیخ عمل کرد،چون صبح شد شیخ صد دینار به او داد و فرمود:این پول پاداش یک شب نماز تو است بگیر و از خانه خارج شو.دزد وقتی چنین حالتی را از شیخ مشاهده کرد،حالتی در او به وجود آمد و لرزه بر اندامش افتاد و گفت:من پول قبول نمی کنم اما مرا به خداشناسی و دینداری راهنمایی کن که دولت بی پایان،از درگاه خداوند بی منان حاصل کنم.شیخ اورا ارشاد و کرد و از مریدان خود قرارداد و او یکی از اولیای بزرگ خداوند شد.

                   کتاب:سجاده عشق

              نگارش:نعمت الله صالحی حاجی آبادی